☕️هفت روز تا تبدیل شدن به استاد قهوه☕️پارت اخر

از زبان ا/ت:

انروز مسابقه بود.استرس داشتم.رفتن لباس پوشیدم(اسلاید 2)
یه لباس که به نظرم بامزه بود پوشیدم.

جیهوپ مثل پروانه دور سرم میپلکید و جین داشت شکمشو با سهم غذای من پر میکرد.

جیهوپ و جین هنوز باهم کنار نیومده بودن امیدوارم در نبود من همدیگه رو جر ندن😐

جین من و رسوند تا صالن مسابقه و با جیه پ رفت توی قسمت تشویق کننده ها

همه ی شرکت کننده ها اونجا پسر بودن و چون من زیبا دخترم اعتماد به نفسشون برای برد بالا رفت.

رفتم سر جام وایستادم.

مجری با اون صدای رو اعصابش اومد و گفت:سلااااام!به برنامه مسابقه ای من قهوه هستم خوش اومدید!
قوانین مسابقه رو همینجا بهتون اعلام میکنم:
1_حق دعوا ندارید
2_میتونین غذا ی همدیگه رو خراب کنین
3_زورگویی موقوفه
حالا با این سه قانونی که گفتم شروع کنید!اولین مدل شیک هایی که بهتون نشون داده میشنه.

ا/ت شروع به کار میکنه.همه ی پسرا با توجه به قوانین سعی داشتن شیک ا/ت رو خراب کنن.ا/ت هم که از عصبانیت داشت تیک عصبی میزد و در نهایت یه کف گرگی زیبا به یکی از پسر میزنه و خشمش و خالی میکنه و بعد شروع به درست کردن میکنه

مجری:اوه!چه میکنه این خانم!من همینجا تشویقش میکنم

ا/ت:تشویقت به درد عمت میخوره.(زیر لب)

جین و جیهوپ با استرس داشتن نگاه میکردن.وقتی غذا ها تموم شد و وقتی تست کننده ها اومدن تا امتیاز بدن استرسشون بیشتر شد.

تست کننده اومد رو صحنه و شروع به دست کرد

ا/ت نفر اخر بود و احتمال اینکه شبک گرم بشه زیاد بود.ا/ت سعی کرد تا اخرین لحظه شیک رو توی یه ظرفی که سرما روتوی خودش مثل یخچال نگه میداشت سرد نگه داره.

تست کننده شروع به تست اولین شیک کرد: افتضاحه.کنترل تمام مواد از دستت در رفته

رفت سراغ دومین شیک:مضخرفه.اینی که درست کردی قند خون رو بالا میبره

رفت سراغ سومی بدون اینکه بچشه فقط نگاه کرد و گفت:تو یکی کلا ردی.

بلاخره بعد مدت ها رسید به ا/ت:اوممم.بد نیست.طعمارو خوب نشون دادی.انا..طعمش اشناست.معلمت کی بود؟

ا/ت:مادر بزرگم

تست کننده:اسمش چیه؟

ا/ت:کیم یونا

تست کننده تعجب میکنه و میگه:کیم یونا؟واقعا؟اون استاد من بود!

ا/ت:واقعا؟!

تست کننده میخنده:آره!اون خیلی کمکم کرد.

مجری میگه:خب خانم تست کننده همه میدونیم کی رو انتخاب میکنی اما بازم میگم.کی رو انتخاب میکنیییی؟

تست کننده:قطعا همین خانم رو

ا/ت خوشحال میشه. بعد کلی تشریفات روز تموم میشه‌.

چند ماه بعد:
از زبان ا/ت:

چند ماهی از اون روز میگذره.با اینکه پولدار شدسم اما بازم کافه داریم.جین و جیهوپ هر روز سر من دعوا میکنن.کی میدونه شاید یکی از همین روزا بهم اعتراف کردن.

که یهو جین و جیهوپ به ا/ت نزدیک میشن

جین و جیهوپ همزمان:ا/ت..ما..ما..دوست داریم..

لبخند زدم و گفتم....منم دوستتون دارم.


دورو دو


پایان
______________________________________________________________________

اینم از این پارت خوشگلمم امیدوارم خوشت اومده باشه نظرت و حتما بنویس ممنون🥺🤗

I love you BTS and ARMY💜🎶🔮

#فیک_عاشقانه
#بی_تی_اس
#شوگا
#درام
#تهیونگ
#جونگکوک
#جیهوپ
#جیمین
#نامجون
دیدگاه ها (۳)

درخواستی میخواین بگین💜

معرفی داستان●بال های سیاه و سفید○

☕️هفت روز تا تبدیل شدن به استاد قهوه☕️پارت 23

موچییی تولدت مبارکککک

باورم نمیشه قشنگام...هنوز یه هفته نشده....هفتادتایی شدنمون م...

مرگ بی پایان پارت ۳۱

love Between the Tides⁷(موضوع: شروع داستان) فردای آن روز، ا/...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط